به گزارش روابط عمومی حوزه هنری، دکتر سید یعقوب کریمی، پژوهشگر حوزه نظریه بازیها و استاد دانشگاه، در ابتدا بازی را یک ابر واژه دانست که با شروع عمل و عکسالعمل بین عملگرها به وجود میآید. وی دراینباره گفت: میتوان این عمل و عکسالعمل را به برهمکنش زد و خورد، مبارزه یا نبرد تعبیر کرد. بنابراین اگر بازی وجود نداشته باشد نبردی نیز شکل نمیگیرد و اگر نبردی وجود دارد خارج از مفهوم بازی نخواهد بود. به همین دلیل است که در نقطه تعادل و صلح، بازی وجود ندارد و مبارزات به پایان میرسد. در نهایت وقتی نبردی آغاز میشود تمامی مفاهیم زبانی مرتبط با آن در هر قالبی وامدار آن خواهد بود. از زبان موسیقی گرفته تا زبان شعر و نثر وارد عرصه میشوند تا پیوندهای محکمی به وجود آید که همه به یک تنه اصلی متصل هستند. بنابراین بررسی ردپای بازی درالگوهای زبانی مرتبط با یک نبرد چندان دور از دسترس نیست. از جمله این مفاهیم مرتبط با بازی میتوان به نبرد استراتژیک اشاره کرد. این نبردها شکلی از بازی است که در آن عملگرها با گزینههای مختلفی وارد مبارزه میشوند و در هر گزینه هدف مشخصی را دنبال میکنند. بنابراین میتوان عقلانیت را حاکم بر این نوع بازیها دانست. الگوی دماوندیه ملکالشعرای بهار یکی از مثالهای روشن این نوع نبرد است که دماوند را از حالت پای دربندی و فسردگی تا لحظهای که شرزه شیر درنده است را به تصویر میکشد و در هر کدام از این وضعیتها هدف و دلایل خود را بیان میکند.
ای دیو سپید پای دربند
تو قلب فسرده زمینی
نینی تو نه مشت روزگاری
ای مادر سرسپید بشنو بخروش چو شرزه شیرارغند
دکتر کریمی در ادامه با اشاره به خلق واژه طوفانالاقصی توسط ابزار زبان و با الهام عنصر طبیعی طوفان خاطر نشان کرد: طوفان واژهای متداول است که این روزها پیوسته شنیده میشود که از طبیعت وحشی الهام گرفته شده است. قدرتی از طبیعت که ویرانگر است و هیچ چیز یارای مقابله با آن را ندارد. در نظریه بازی این واژه، واژهای در تقابل با مفهوم نهنگ تایگرشات است که در بازیهای به شکل استثماری استفاده میشود. این الگو نیز یک الگوی الهام گرفته شده از طبیعت وحشی است. در مفهوم نهنگ تایگرشات، نوزادان تازه متولد شده آنقدر همدیگر را میبلعند تا شانس بقای نهایی برای یکی باشد و دیگران نابود شوند. گزینهای که ادبیات سیاسی غرب برای نابودی نهایی سرزمین فلسطین جهت تامین امنیت و زیادهخواهی اسرائیل، همواره در دستور کار داشته است. بنابراین به پشتوانه این قانون که هر عمل، عکسالعمل متناسب و در جهت عکس را در پی دارد. خلق طوفانی به نام الاقصی و تغییر معادله بازی گریزناپذیر است.
دنیا جلودارش نخواهد بود وقتی که برخیزید از آه فلسطین باز طوفانها
وی ادامه داد: با ایجاد چنین شرایطی است که خلق واژگانی جدید در تقابل با یک مفهوم شکل میگیرد و برخی واژگان متداول از رنگ و لعاب میافتند و جلوه قبلی را از دست میدهند. در واقع آنگونه که حوادث بزرگ باعث ظهور یا انقراض برخی موجودات و پدیدهها میشود، همانگونه نیز باعث ظهور یا افول برخی مفاهیم واژگانی میگردند.
کریمی با اشاره به الگوی مذاکره در نظریه بازی به عنوان شیوهای از نبرد خاطر نشان کرد: مذاکره واژهای معمول درالگوهای نظریه بازی است که برای همۀ ما آشناست که وقتی در زندگی روزمره به کرات از آن استفاده میکنیم. به شکلی خودآگاه یا ناخودآگاه درگیر یک بازی هستیم که شیوه نبرد در آن را به این شکل برگزیدهایم. اما همیشه نبرد با الگوهای مخملین و نرم پیش نمیرود و نیاز به خلق مفاهیم جدیدتر است که مشت آهنین در دستکش مخملی و مشت در مقابل مشت از جمله این واژگان هستند که بر حسب شدت تقابل بین طرفین بازی شکلی از آن به کار می رود و ممکن است به قالبی متداول در ادبیات روزمره هم کاربرد داشته باشد.
آری در ابتدا کلمه بود
ولی دیگر کلمات هم به مذاکره امیدوار نیستند
قسم به کلمات قطعه قطعه شده که دیگر حرفی باقی نمانده از دیروز
وی درادامه با اشاره به شکلگیری یک نبرد از نوع نهنگ تایگرشات توسط یک عملگر که یک الگوی استثماری و خودخواهانه در پیش گرفته است، اظهار کرد: طبیعتا معنای مذاکره خود به خود رنگ میبازد و الگوی بازی در قالب جدیدی به نام چشم درمقابل چشم یا مشت در مقابل مشت رنگ و جلوه تازهای میگیرد که میتواند شالودهای برای واژهسازیهای بعدی شود. در شعر شاعرانی که این روزها برای طوفانالاقصی شعر سرودهاند این مطلب به خوبی قابل مشاهده است.
دست روی دست بسیار است و این نوبت دستخون شد؛ دست بالا با فلسطین است
*
پاسخ خنجر دمتیغ است، تیغآور برایم مرهمی کاری مهیا کن برای زخم کاری
وی طوفانالاقصی را نیز در این راستا عنوان کرد و گفت: پیش رفتن بازی به این سبک و سیاق به شکلی ذاتی مفاهیم مرتبط با این شیوه مبارزه را در گذشته و آینده به هم پیوند میدهد و وحدت معنایی را شکل میدهد تا در زمانی همسان و پایه پای یاریگر هم باشند. طوفانالاقصی یادآور نبرد نخستین بین هابیل و قابیل و بین موسی و فرعون است و یادآور نبردی سرنوشت ساز بین جالوت و داوود نوجوان است و جنگ بدر و نبرد خیبر جان تازه ای میگیرد و مصداق قابل فهمتری برای آن معرفی می شود. این مبارزه از قلب تاریخ میگذرد تا کربلا را به طوفان الاقصی و ظهور آخر زمانی موعود را به این نبرد مرتبط سازد.
در گلو خشکیده بغض کربلا، این بار امتحان تشنگی ها با فلسطین است
*
در پشت سر فرعونیان، در پیش رو دریاست اما چه باک از این و آن وقتی خدا با ماست
روشن به چشم ماست دیروزی که طی کردیم چشم انتظار ما پس از این صبح فرداهاست
کریمی ادامه داد: این نبرد شکل گرفته تا تمامی اسطورهها، واقعیت و زمان گذشته را به حال و حال را به آینده پیوند دهد و بین تعالیم آسمانی و هرآنچه بشر نوشته و در آینده خواهد نوشت، پیوندی احیاگر ایجاد نماید. به همین دلیل است که شعر شاعران، قلم نویسندگان و منطق عالمان و زبان سیاستمداران در جبهه حق و باطل و غرب و شرق یک محور واحد یافته و تمامی توان واژگانی دراختیاراین تقابل آخر زمانی قرار گرفته است.
وی ادامه داد: رهبری واژهای دیگر است که در نظریه بازی کاربرد گسترده ای دارد و از آن به عنوان (Leadership games) یاد میشود. همچنین الگوی بازی قهرمانانه (Heroic games) و الگوی شهادت (Martyrdom games) از دیگر الگوهای پرکاربرد در بازی است که در ادبیات رسمی و روزمره این روزها به شکلی گسترده از آنها استفاده میشود. کلیدی بودن این واژگان در نظریه بازی و کاربرد گسترده آنها بین تمامی اقشار نشاندهنده جاری بودن مفهوم بازی در زندگی روزمره است. طوفانالاقصی بازی را به سمت و سویی هدایت کرد که تمامی این مفاهیم کلیدی با قدرت و صلابت بیشتر در لابهلای الگوهای زبانی فارغ از شکل و قالب بهکار بروند و این چند واژه در برابر دنیای واژگانی مرتبط با بازی قد علم کرده و علمداری میکنند.
پیر ما گفت و چه خوش گفت شهادت هنر است میتوانند مگر اهل هنر را بکشند؟
کریمی میزان استفاده از این واژگان در شعر شاعران طی دو سه ماه اخیر را گواه کلیدی بودن این واژگان تلقی کرد و گفت: شاعران با استفاده از آن به دنبال فتح بابی تاریخی برای نابودی ظلمی بیسابقه هستند. طبیعتاً نمادها هم با توجه به این نوع از مفاهیم بازی جان تازهای میگیرند و خلق برخی نمادهای مرتبط با این شکل از بازی گریزناپذیر خواهد بود. غزه نیز نمادی بیهمتاست که خط مقدم این نبرد استراتژیک و نقطه شروع نبرد است. این کلمه نماد مظلومیت مقتدراست که تن به ذلت نمیدهد و یک مثال بینظیر از استقامتی است که معنای واقعی تا آخرین نفس ایستادن است. یک پوست اندازی جدید از مقاومت، که تاکنون مانند آن آفریده نشده است. تا آنجا که بدون اغراق نقطه تمایز حق و باطل و نماد روشن حق علیه باطل است.
امروز غزه عرصه حق است و باطل است ای دل تو هم ببین که کجا ایستادهای
دکتر کریمی دراینباره ادامه داد: خلق برخی واژگان شناسنامه یک منطقه، جنبش و یا مردم یک سرزمین میشود که فقط خاصیتش به نقطه اثرپذیری باز میگردد. سنگهای خسته و موشکهای تازهنفس دو ترکیب هستند که در کنار هم در هیچ کجا غیر از فلسطین مصداق نمییابند.
سنگهای خسته
به موشکهای تازهنفس بدل شدهاند شب دارد رخت خودش را میبندد و سایه شوم فرزندان صهیون درازتر شده و رو به افق محوتر...
و محوتر...
کریمی در ادامه با اشاره به وارد عرصه شدن اصطلاحات و ترکیبات واژگانی مرتبط با بازی اظهار کرد: اصطلاح داوود حزباللهیان، یک ترکیب میان مکتبی و بین ادیانی است که به خوبی در شعر شاعر معاصر نشسته است و به سختی در یک غالب دیگر غیر طوفانالاقصی میگنجد. این ترکیب یادآور نبردی سرنوشتساز درلحظات شکست بنیاسرائیل و امداد غیبی خداوند در واپسین لحظات نبرد به دستان داوود پیامبر است.
تو را داوود حزباللهیان با سنگ خواهد کشت به لشگر خوش نباش ای زاده جالوت طراری
وی در ادامه این نشست گفت: «کشتن یا کشته شدن نشاندهنده اوج تضاد و اختلاف بین عملگرها در یک بازی است». در منطق نظریه بازی این نوع ادبیات در مدلی به نام «بازی ترسوها» معرفی میشود. هرچه این اختلاف عمیقتر باشد بازی با شدت، بازخورد و برخورد بیشتری جریان مییابد. این نوع تضادها در جبهههای حق و باطل و تقابل سیاهی و سفیدی و ظالم و مظلوم به بالاترین سطح خود میرسد و درست در جریان اینگونه بازیها است که همه چیز در بعد غایی و نهایی رخ میدهد. نصرت الهی در کمال و شقاوت در اوج به نمایش گذاشته میشود. اما این نکته قابل انکار نیست که هر واژه پتانسیلی دارد که در جریان هر نبرد و تقابلی سطحی از آن به ظهور میرسد. در دیدگاه شیعیان اوج رنج و درد و مصیبت در کربلا به وقوع پیوسته است و آنگونه که درد دراین حادثه خود را به نمایش میگذارد درحوادث دیگر این امکان را نداشته است. اما در مقایسه با کربلا سطح رنجی که بر مردم غزه وارد شده است در سطح به مراتب بالاتری قرار میگیرد. اگر همه جنایات بشری در کربلا به وقوع پیوست نمونه گستردهتر و شدیدتر آن هر روز در غزه پیش روی همه جهانیان است. بنابر این معنای درد ارتقا مییابد و در سطح بالاتری و جدیدتری قرار میگیرد. درد همان دردی است که همیشه مینوشتیم و بر زبان میآوردیم ولی کیفیت ارایه آن این دفعه کاملا متفاوت است. اگر زمانی طفلی با تیر سه شعبه هدف قرار میگرفت اکنون بمب یک تنی به سمت او شکیک می شود.
بگو به ظلم ندیدی تبر به دوشی ما را که برج و باروی این کاخ روسیاه بریزد
وی ادامه داد: قطعا این دیدگاه شکستناپذیر است حتی اگر مانند حضرت ابراهیم یکه و تنها در مقابل لشگر عظیمی قرار بگیرد. حالا میتوان گفت افق نهایی بازی به کدام سمت و سو خواهد رفت. پایانبندی بازی است که قضاوت در مورد آن چندان دشوار نیست. برای قومی که استراتژی نهایی به مرگ گرفتن آنهاست، قطعا شدیدترین تبها برایش قابل تحمل است. وجود جرقهای یا کورسویی در دل این ظلمت طبیعتاً امیدبخشتر از سیاهی مطلق است که هیچ بازیگری غیر از سیطره بیچون و چرای خود را قبول ندارد. گذر زمان نشان داده که این ملت از همین جرقههای ناچیز شعلههایی را فراهم کرده که در دل این ظلمت هدایتگر است. ملتی که زمانی در بازی در حال حذف شدن بود اکنون به دنبال آن است که نقطه تعادل بازی را با اراده خود شکل دهد.
نظر شما